در فراسوی نگاه تبدارم، هنوز بارقه های سپید امید را به همراه دارم و هنوز هم بی قرار و بی تابم از اینکه ترانه های نگفته به همراه دارم...
آرشیو
دوستان
ماندن ... رفتن ...
درود ...
پرسید :
- می مانی ... تا آخر ... ؟؟؟
آهی کشیدم ... نگاهی کردم ...
دلم نیامد بگویم که من هم روزی میروم ... بعد از همه ماندن ها ...
تابعد ...
نویسنده : محمد رضا وحیدی - 85/9/14 10:21 ع