• وبلاگ : .:. ياغي ترين .:.
  • يادداشت : ماندن ... رفتن ...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 18 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    يكي بود يكي نبود

    اوني كه بود ،قيمت بودنشو داده بود !

    اوني كه نبود،پول خريدن بودنشو نداده بود !

    تو يه جنگل بـــــــــــــــــــــــــــزرگ

    همه خرگوشا تصميم گرفتن كه آقا شيره رو يه جوري سر به نيست كنن !

    قرار بود همه صد تا خرگوش جنگل با هم آقا شيره و دور و برياش يعني روباهه و گرگه و شغاله رو سر به نيست كنن ! بقيه حيوونام يواش يواش دنبال خرگوشا راه افتاده بودن .

    آقا كفتاره براي آقا شيره خبر آورد كه حيووناي جنگل قراره چيكار كنن !

    آقا شيره گرگه رو صدا زد و گفت برو همه رو از دم پاره پاره كن !

    اما آقا روباهه گفت كه نه،اين كاره خوبي نيست چون تو هر چقدرم زورت زياد باشه زورت به صد تاشونم نمي رسه .

    بعدشم اگر همه حيونا رو بكشي ديگه تو مي­خواي سلطان كدوم جنگل باشي؟

    آقا روباهه به آقا شيره گفت كه به آقا گرگه و آقا شغاله بگو كه با هم دعوا كنن اما تو اين دعوا بايد آقا گرگه كتك خور باشه !

    يه روز آفتابي همه جارچيا جار زدن كه آقا شغاله قراره با آقا گرگه دعوا كنن .

    موقع ظهر همه خرگوشا كه از دست آقا گرگه ناراحت بودن جمع شدن تا دعواي شغال و گرگ رو ببين .

    آقا گرگه و آقا شغاله با هم دعوا كردن.آريالا شغاله هم آقا گرگه رو كتك زد.

    بعد آقا شغاله شروع كرد به بد و بيراه گفتن به آقا گرگه و آقا شيره و آقا روباهه.

    آقا شغاله حرفاي قشنگ قشنگ مي زد، از اين حرف مي زد كه آقا گرگه و شيره و روباهه بايد به جاي خرگوشا علف بخورن .

    ولي مگه مي شد كه گرگ و روباه و شير و شغال علف بخورن ؟

    شغاله به خرگوشا هويچ و كلم هاي خوش رنگ مي­داد. براشون قصه هاي قشنگ تعريف مي­كرد.گوشاشون رو دراز مي­كرد و تو گوشاشون موم پر مي­كرد تا صداي دوستاشون كه كمك مي­خوان رو نشنون!

    بلبل هام مجاز شده بودن هر چقد مي­خوان بخونن حتا موقع ظهر كه آقا شيره استراحت مي­كرد.