سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در فراسوی نگاه تبدارم، هنوز بارقه های سپید امید را به همراه دارم و هنوز هم بی قرار و بی تابم از اینکه ترانه های نگفته به همراه دارم...

پاییز 1386 - .:. یاغی ترین .:.
153471 :کل بازدیدها
7 :بازدید امروز
:طراح قالب

بانوی بی پنجره

آرشیو
زمستان 84
بهار 85
تابستان 85
پاییز 85
زمستان 85
بهار 1386
تابستان 1386
پاییز 1386
زمستان 1386
بهار 1387
تابستان 1387

دوستان








نگفته های در برم ...

 درود ...

 

می خواهم باشد روزی که آسمانی سترگ

به وسعت نگاه بی گناه تو

پر از ستاره و غزل

برای تو به پا کنم

و یا برای دیدن شراره های چشم تو

و لمس بی بدیل یک ترانه در وجود تو

خاطره های مرده را به پا کنم

چه می شود در این قفس ، برای من

به پاس پرسه های بی هوس

به یاد آن همه نیمه شب همیشه مانده تا ابد

یکی یکی خاطره ها زنده شود

و من به پاس این همه نجابت مانده به دل

به شام سرد این قفس ضیافتی به پا کنم

پر شوم از نبودنت ...

قیامتی به پا کنم

...

و امتداد سرد یک سکوت

و بغض مانده در گلو

و آسمان بی شهاب

ستاره های یاغی همیشه مانده در عذاب

خودت بگو

چگونه من نگفته های مانده در برم به گوش تو روا کنم ؟؟

تجسم یک آشنا

حضور خاتون و غزل

موافقی تو را از این به بعد به سان یک خدا صدا کنم ؟!

چهارشنبه – 2:20 بامداد

به امید تا بعدی دیگر !! ...


نویسنده : محمد رضا وحیدی - 86/9/26 9:8 ع

برای تو ...

درود ...

شروع یعنی آغاز زمان با حضور تو ...

زمان یعنی کند شدن لحظه ها بی تو ...

لحظه یعنی نبودن تو ...

نبودن تو یعنی تنهایی های من بی تو  ...

تنهایی یعنی یک دریا و یک غروب بی تو  ...

دریا یعنی همان اشک هایی که هر شب سرازیر می شوند هق هق کنان ، برای تو  ...

شب یعنی ستاره و طلوع آن و طلوع تو ...

طلوع یعنی صداقت معنا شده از وجود صداقت تو ...

معنا یعنی تعبیر خروش و طغیان تو ...

طغیان یعنی فریاد و سکوت تو ...

سکوت یعنی اینکه ثانیه شمار نیز متوقف می شود به احترام سکوت تو...

توقف یعنی عدم بودن تو  ...

با تو بودن یعنی ابدی در ع ش ق و همیشگی بودن تو ...

ع ش ق یعنی هجای تک تک کلمات نام تو ...

نام تو یعنی وسعت نگاه تو ...

نگاه تو یعنی پنجره ای که روانه و سرازیر می شود به سوی زلالی آینه وجود تو ...

پنجره یعنی مرز محدوده بین قفس و رهایی به سوی تو ...

رهایی یعنی پر کشیدن به سوی تو ...

پر یعنی پرنده ی صدای تو ...

صدای تو یعنی سرفصل یک ترانه با نوای تو ...

ترانه یعنی شوق حروف برای به صف شدن به منظور وصف تو ...

شوق یعنی دویدن در وادی  بی انتها برای رسیدن به گرد پای نسیم گذران از روی گیسوان تو ...

گیسوان تو یعنی رقص و پیچ و تاب سیاهی لا به لای تار موی تو ...

سیاهی یعنی عظمت و وقار نگاه تو ...

وقار یعنی متانت قدم های تو ...

قدم های تو یعنی ضرباهنگ قلب من توسط پاهای تو ...

پاهای تو یعنی فتح جزیره تنهایی من به نام تو ...

جزیره یعنی قلب من بدون در نظر گرفتن دریای نیلگون خیال تو ...

خیال یعنی نقاشی یک سبد نرگس برای تو ...

نقاشی یعنی حک تصویرت در درونم برای لحظه های بدون تو ...

درون یعنی آمیختگی پوست و خون و تن و جان و روان برای تشکر از وفای تو ...

وفا یعنی مشایعت من از کوچه پس کوچه های دلتنگی و تشویش به پاس بودن های تو ...

کوچه یعنی : بی تو مهتاب شبی با از آن کوچه گذشتم هایم بودن تو ...

مهتاب یعنی هووی تو در آسمان ستاره باران وجود تو ...

آسمان یعنی ابر، یعنی باران به احترام اشک های تو ...

باران یعنی چتر شدن برای تو ...

چتر یعنی خیس شدن خیال بدون در نظر گرفتن تمام تو ...

خیس یعنی رطوبت گونه هایم بعد از نشنیدن شب بخیرهای تو ...

گونه یعنی تنها شاهد من برای وصف دلتنگی هایم برای تو ...

دلتنگی یعنی اوج خواستن بی حاصل تو ...

اوج یعنی بالا رفتن از آسمان هفتم آستان تو ...

رفتن یعنی روانه شدن ، یعنی دل کندن از کنار تو ...

کنار یعنی همنشینی یک شب برفی در کنار فنجان های قهوه فال تو ...

برف یعنی رنگ آرزوهای تو ...

آرزو یعنی تمنای وصال تو ...

وصال یعنی هر شب ستاره شمردن تا سحر در کنار تو ...

سحر یعنی شروع احترام خورشید به خاطر گرمای وجود تو ...

وجود یعنی کابوس های شبانه ام بدون تو ...

کابوس یعنی یک لحظه تصور کردن خود .. بدون تو ...

تصور یعنی بودن تو ...

بودن تو یعنی بودن تمام هست و نیست من برای تو ...

تمام هست من یعنی حک شدن نام من تا ابد در کنار نام تو ...

نام تو یعنی ستاره برای من و س س س س ... برای تو ...

 تا بعد ...


نویسنده : محمد رضا وحیدی - 86/7/11 10:31 ع

رجعت پاییزی

 

بازگشتم ...

با تمامی خستگی ها و درماندگی هایی که بیشتر شده اند ...

بازگشتم و بازگشتم همراه با خزان بهار آرزوهایم بود در پاییز ... به راستی که پاییز برایم شروع شده است ...

پاییز را دوست می داشتم ولی الان ...

تنها و تنها امیدم این که تو هستی ... ساده تر ... همیشه تر در روح جان ... ماندگارتر ...

شاید تابعد ... شاید !!


نویسنده : محمد رضا وحیدی - 86/7/4 10:4 ع