درود ...
بالاخره وقت صرف فعل آمدم رسید ...
این چند روز نشسته ام و برای خود صرفش می کنم :
آمدم که باشم ...
آمدم که نروم ...
آمدم که بمانم ...
آمدم که بشنوم و بنویسم ...
آمدم که تنها نباشم ...
آمدم که پوست شب را از روی باورم چنگ زنم ...
آمدم که سرخی گونه های روز تمام شده را در افق بینهایت سادگی ببینم ...
آمدم که به سماع واژه بر روی تن بی بدیل یک ورق خیره شوم ...
و آمدم ...
تابعد ...