سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در فراسوی نگاه تبدارم، هنوز بارقه های سپید امید را به همراه دارم و هنوز هم بی قرار و بی تابم از اینکه ترانه های نگفته به همراه دارم...

آمدم ... - .:. یاغی ترین .:.
151923 :کل بازدیدها
10 :بازدید امروز
:طراح قالب

بانوی بی پنجره

آرشیو
زمستان 84
بهار 85
تابستان 85
پاییز 85
زمستان 85
بهار 1386
تابستان 1386
پاییز 1386
زمستان 1386
بهار 1387
تابستان 1387

دوستان








آمدم ...

درود ...

 

بالاخره وقت صرف فعل آمدم رسید ...

این چند روز نشسته ام و برای خود صرفش می کنم :

آمدم که باشم ...

آمدم که نروم ...

آمدم که بمانم ...

آمدم که بشنوم و بنویسم ...

آمدم که تنها نباشم ...

آمدم که پوست شب را از روی باورم چنگ زنم ...

آمدم که سرخی گونه های روز تمام شده را در افق بینهایت سادگی ببینم ...

آمدم که به سماع واژه بر روی تن بی بدیل یک ورق خیره شوم ...

و آمدم ...

 

تابعد ...


نویسنده : محمد رضا وحیدی - 87/10/22 11:15 ص