درود ...
قبل از آمدنت هیچ چیز معنا نداشت ...
نه زمین پرطراوت بود ...نه آسمان آبی و نه در زمستان برفی می بارید ...
آما وقتی که آمدی ... همه را با خود آوردی ... همه را ...
و آمدی و ماندی ... تا بهار سبزی خود را از تو وام گیرد ...
آمدی تا ستاره ها در شب های مبهم و تاریک در کرانه ی آسمان به رقص درآیند ...
آمدی ... تا لذت برف و قدم زدن در زیر آن جان بگیرد ...
آمدی و ماندی ... ماندی و ماندی ...
ماندگار شدی ...
تابعد ...