درود ....
با تشکر از یکایک دوستانی که پیام تبریک نوشته بودند
به امید بهروزی یکایکتان ....
ساعت شمار از نیمه شب گذشته بود
روح مچاله ام طبق معمول ... خواب نداشت
جسمم هنوز غرق در خواب ... و خواب بود
قبل از سقوط ...
یک لحظه دیدمش ...
تعجبی منطقی بین ما ...
چشم در چشم یکدگر اینک عذاب بود ...
رفتم جلوتر
که بگویم زنده ام هنوز
شاید زند به رویم لبخند مرده ای
اما دگر خیالم ...
به سان سراب بود ...
دیدم ...
دیدم ... درون شیشه چشمان ساکتش
رویای رفتن از این شهر بی رفیق
مثل سجود نیلوفــری کبود بر آب ...
نقشی بر آب بود ....
آخر چرا دگر این رویای آخرم
عمرش به سان یک حباب بود ؟؟
اما دلم ... اگر کمی عاشقانه تر می زیست
وقتی که من نبودم ...
می گفتند ... پاک از حساب بود ...
شاید کمی حال و روزم بهتر از این می شد
آن وقت ...
یاغی ترین ستاره ام ...
شهاب بود ...
تابعد ...