سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در فراسوی نگاه تبدارم، هنوز بارقه های سپید امید را به همراه دارم و هنوز هم بی قرار و بی تابم از اینکه ترانه های نگفته به همراه دارم...

لال و کمین نشسته یک غزل شبانه ام ..... - .:. یاغی ترین .:.
153490 :کل بازدیدها
8 :بازدید امروز
:طراح قالب

بانوی بی پنجره

آرشیو
زمستان 84
بهار 85
تابستان 85
پاییز 85
زمستان 85
بهار 1386
تابستان 1386
پاییز 1386
زمستان 1386
بهار 1387
تابستان 1387

دوستان








لال و کمین نشسته یک غزل شبانه ام .....

درود ....

برای خاکستری ها ....کسانی که سپیدند ولی روزهای سیاهی دارند

همنفسم ! همقفسم ! خسته تر از ترانه ام
لال و کمین نشسته ی یک غزل شبانه ام
کوچه نشین و پرسه گرد تا تپش دشنه و درد
 در صف اجباری این حراج تازیانه ام
 می روم و نمی رسم به اوج سقف بی ستون
تیشه به ریشه می زنم ‚ تا دل فواره ی خون
تیشه ی فرهادی من !‌ دل دل آزادی من
بگو به قله میرسم از این گذرگاه جنون ؟
به من بگو به باغ ما چگونه چیره شد خزان ؟
که این حریق بی حیا شراره
زد به
جانمان
تشنه تر از همیشه ام ! جام نهان نما کجاست ؟
 هق هق بی دروغ من خنده ی بی ریا کجاست ؟
از پی کشف آینه واژه به واژه می روم
با من خود غریبه ام آن من آشنا کجاست ؟
 من که از این گریه پلی به سحر و جادو نزدم
پیش حضور ممتد حادثه زانو نزدم
در این ظلام تو به تو ، جرم مرا به من بگو
من که تلنگری به این بغض غزلگو نزدم
به من بگو به باغ ما چگونه چیره شد خزان ؟
که این حریق بی حیا شراره
زد به جانمان

( یغما گلروئی )

تابعد .....


نویسنده : محمد رضا وحیدی - 85/2/24 7:39 ع