و باز هم درود ...
عشق سرباز
زندگی در میانه جنگ تو را برگزید
تا عشق یک سرباز شوی
با پیراهن ابریشمی محقرانه ات
با ناخن های رنگین و جواهرانه ات
تو برگزیده شدی تا از میان آتش بگذری
بیا آواره من
بیا و از روی سینه ام
شبنم سرخ را سرکش
نمی خواستی بدانی کجا می روی
تو شریک رقص بودی
بی همرقصانی ، بی سرزمینی
و اینک گام می زنی در کنار من
و می بینی که زندگی با من پیش می رود
و مرگ پشت سر ما خوابیده است
پ.نرودا
تابعد ...