انقدر غر مي زنيد شما مردا كه همه برنامه ما خانم ها به هم مي ريزه
مشهد هم نرفتيم
كيش هم كه نرفتيم .....
اولندش كه من چرا تو ليست پيوندها نيستم؟
دومندش ساره امروز بعدازظهر مي بينمت ديگه؟ دارم برات
سومندش كه من كي شوووووووووووور تورو اذيت كردم؟ هان؟
شوووووووووووور منو اذيت نكن فاطمه ميزنمتااااااااااااااااااااا
ااههههه
آها از اون لحاظ ...
ما كه حاج آقا نداريم چي كار كنيم؟
هيشكي دوست نداره حاجاقا بشه منم تنها مي مونم
يعني ديگه نمي ذارين ساره دوست من باشه؟!
اينو مي خواستين بگين؟
ادامه ميدهد : آسمان را مي بيني ؟!
مي بيني که زمين چه با سخاوت تحمل اين همه اشک آسمان را دارد ؟!
شانه ها و آغوش تو براي من چنين با سخاوتند ؟؟سرم را بالا ميگيرم و مي گويمش: بخوان ... از چشمانم بخوان که مي توانم يا نه ...
خيره به من و هيچ نمي گويد و من نيز هم ...
.
خيلي ها از پسش بر نمي آن
هيچ وقت از قولي كه به عشقت دادي فاصله نگير
حالا بعد از يك كامنت عشقولانه اندكي دست دست دست دست ....
حالا لاو لاو لاو لاو
و هماكنون ....
فقط تو آغوش خودم دغدغه هاتو جا بذار ....
آسمان، شب، مهتاب و ستارهاي كه سوسو ميزد در چشمانم، ستارهاي كه بعدها ياغي شد، ياغيترين من و شب و مهتاب ...