بهشت در چشمانمان مي سوزد
و همچنان سر وقت ايستاده ايم
خون در دستانمان همچون شراب
قرباني را تقديم مي کنيم
بيا و عشقت را به آنها نشان بده
بالهاي پروانه را پاره کن
براي روح تو، عشق من
براي روحت
اين راه بخشش بي پايان را
سينه خيز طي مي کنيم
با جهنمي که در چشمانمان يخ زده
خدايان قبل از گناهمان به زانو در مي آيند
نگذار بميريم