مرا به سفرهي آواز خويش مهمان کنبه يک اشاره شب تيره را چراغان کنشکسته دشنهي مردان، دلاوران مُردندسوار فاتح خورشيد! عزم ميدان کنهنوز در تب فرياد، همصداي توامبه سِحر حنجره برخيز و باز توفان کنتو از نژاد سحرزادگان اين خاکيبراي زخم شب تيره، فکر درمان کنرفيق روشن آيينه! تشنهي نوريمبيا و خلوت ما را ستارهباران کنسکوت ميکُشدم، شعر تازهاي بسرايو اين قناري خاموش را غزلخوان کندلم براي صدايت بهانه ميگيردمرا به سفرهي آواز خويش مهمان کن