سلام اي ياغي ترين .. ديروز رو رها كن . چونكه گذشت و بر نميگردد... فردا هم نميداني كه آيا از راه برسد يا نه .. همين امروز رو درياب اي مرد ..
به قول شاعر كه ميگه .... امشبي رو كه در آنيم غنيمت شمريم .. شايد نرسيديم به فردائي دگر .... مگه نه ؟
نيازمند بلا گو ...رخ از غبار مشوي ..... که کيمياي مراد است.... خاک کوي نياز ... ز مشکلات طريقت عنان متاب ...اي دل... که مرد راه نينديشد... از نشيب و فراز... طهارت ار نه به خون جگر کند عاشق... به قول مفتي عشقش درست نيست نماز ... در اين مقام مجازي بجز پياله مگير ..... (((( در اين سراچه بازيچه غير عشق مباز ))))به نيم بوسه دعايي بخر ز اهل دلي... که کيد دشمنت از جان و جسم دارد باز ...فکند زمزمه عشق در حجاز و عراق..... نواي بانگ غزلهاي حافظ از شيراز ..