• وبلاگ : .:. ياغي ترين .:.
  • يادداشت : ديروز و امروز و فرداي من .....
  • نظرات : 1 خصوصي ، 50 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3   4      >
     
    + asal 
    زير اين رنگ سپيد رو سياهند همه بين اين قوم نمان که تباهند همه... دل ديوانه برو سر به بيراهه بزن که درين وادي تنگ سر به راهند همه

    سلام بر محمد عزيز

    خوبي؟

    شرمنده اين چند وقته نيومدم سر بزنم

    اخه امتحاناي پاياني بود بايد ميخوندم

    از هفته ي ديگه هم به روز مي شم

    راستي اين عكسي كه گذاشتي خيلي قشنگه

    موفق باشي

    يا حق

    سلام

    اومدم بگم بالاخره آپ شد

    خوشحال ميشم عطر حضورت و احساس كنم

    موفق باشي

    شاديت آرزومه

    سوگند

    تيره گون و خاکستري ننويس

    مهربون بنويس

    تا امروز ديروز و فردايت با خوشبختي دست به يکي کنند.

    با خودم عهد بستم بار ديگر كه تو را ديدم بگوييم كه از تو دلگيرم ولي باز تو را ديدم و گفتم : بي تو دلگيرم

    سلام

    آپ كردم سر بزن منتظرم

    bye bye

    + سارا 

    سام عليك

    خيلي وقته كه به وب لاگ سر نزدم ببخشيد ولي به نظرم خوب كاري كردم چون حالا كه اومدم تغيرات رو متوجه شدم تبريك ميگم از خيلي خوب به عالي رسيده وب لاگ بسيار زيباي شده

    thx for u

    سلام دوست من
    خوبي ؟
    کجايي بابا نيستي ؟
    بعدا نياي گله کني که چرا خبرت نکردم .......
    من اپم و منتظر . دوست داشتي بيا.
    اين سري و دو تا پست قبليشو يه دوست برام اپ کرده .
    بيا بگو اون بهتر مينويسه يا من ؟ هههههه

    پسر بچه اي وارد بستني فروشي شد و پشت ميزي نشست. پيشخدمت

    يک ليوان آب برايش آورد.پسر بچه پرسيد: يک بستني ميوه اي چند است؟

    پيشخدمت پاسخ داد: ۵۰ سنت. پسر بچه دستش را در جيبش برد و شروع

    به شمردن کرد. بعد پرسيد: يک بستني ساده چند است؟

    در همين حال، تعدادي از مشتريان در انتظار ميز خالي بودند و پيشخدمت

    با عصبانيت پاسخ داد: ۳۵ سنت .

    پسر دوباره سکه هايش را شمرد و گفت : لطفا يک بستني ساده .

    پيشخدمت بستني را آورد و دنبال کار خود رفت .

    پسرک نيز پس از خوردن بستني پول را به صندوق پرداخت و رفت .

    وقتي پيشخدمت باز گشت از آنچه ديد شوکه شد. آنجا در کنار ظرف خالي

    بستني،۲ سکه ۵ سنتي و ۵ سکه يک سنتي گذاشته شده بود .

    براي انعام پيشخدمت!!!

    شاد باشي
    خدانگهدارت

    سلام

    به روز كردم + عكس سارايم

    منتظر نظرتون هستم

    ياعلي . . .

    سلام

    من اپم باي

    سلام

    اميد كه قدر لحظه لحظه مونو بدونيم

    مخصوصا قدر اون آدمايي رو كه تو اين لحظه ها پيشمون هستن اما..

    ممنون

    //

    (حواست به همه چي هست شما؟؟ )

    بگذريم

    يا علي!!

    سلام بازم سلام به روزاي تيره روزاي خواكستري

    ديشب با آينه حرفم شد،

    به او گفتم اگر رنگ چشمان تو را با شب بو ها بگويد،

    ديگر نگاهش نمي كنم...

    مرسي از حظورت ، يه چيز ديگه، وب لاگت با اينكه تاريكه حرف هاي روشني داره...

    اي ماه ببين.... كه شب چه زيباست...
    يار آمده،... يار آمده.... اينجاست...
    هنگامه‌ي عرياني دنياست......
    هنگام ...ترنم و تماشاست......

    يك شاخه گل سرخ.....
    يك جام شراب....
    يك آينه تن يار......
    اي ماه بتاب...................

    يك پچ پچ آواز.....................
    يك شعر نياز..................
    يك زمزمه خواهش........................
    يك وسوسه باز................

    اي ماه بتاب امشب،.................... اي ماه بتاب............
    تا پيكر دلدار و............... تا بستر عشق................
    فانوس بزرگ دلبرانه،................ اي ماه بتاب...........
    از اول شب بتاب تا آخر عشق....................

    اي ماه ببين كه شب چه زيباست.................
    امشب همه‌ي جهان................. همين جاست...............((
    سلام
    ممنون از حضورتون
    شعر زيبايي بود
    موفق باشيد

    ني لبكي به روي طاقچه مي نالد

    پيداست خاطره ي بغض چوپاني را دارد...

       1   2   3   4      >