• وبلاگ : .:. ياغي ترين .:.
  • يادداشت : لال و كمين نشسته يك غزل شبانه ام .....
  • نظرات : 2 خصوصي ، 58 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سالها ميگذرد از شب تلخ وداع
    از همان شب كه تو رفتي و به چشمان پر از حسرت من خنديدي
    تو نميدانستي
    تو نمي فهميدي
    كه چه رنجي دارد با دل سوخته اي سر كردن
    رفتي و از دل من روشنايي ها رفت
    ليك بعد از ان شب
    هر شبم را شمعي روشني مي بخشيد
    بر غمم مي افزود
    جاي خالي تو را ميديدم
    مي كشيدم آهي از سر حسرت و مي خنديدم
    به وفاي دل تو
    و به خوش باوري اين دل بيچاره خود
    ناگهان ياد تو مي افتادم
    باز مي لرزيدم
    گريه سر مي دادم
    خواب مي ديدم من كه تو بر ميگردي
    تا سر انجام شبي سرد و بلند
    اشك چشمان سياهم خشكيد
    آتش عشق تو خا كستر شد
    ياد تو در دل من پرپر شد
    اندكي بعد گذشت
    اينك اين من...تنها...دستهايم سرد است
    قدرتم نيست دگر...تا كه شعري گويم
    گر چه تنها هستم
    نه به دنبال توام
    نه تو را مي جويم
    حال مي فهمم من...چه عبث بود آن خواب
    كاش مي دانستم عشق تو مي گذرد
    تو چه آسان گفتي دوستت دارم را
    و چه آسان رفتي...
    كاش مي فهميدي وسعت حرفت را
    آه...افسوس چه سود
    قصه اي بود و نبود