آغازكن مرا پي تكرار لحظه ها با چرخش مداوم و غمبار لحظه ها درسينه ام بكار تپش هاي بيقرار تا گل کند دوباره به ديدار لحظه ها با من مگو ز رفتن فرد ا كه مي رسد ناگه زراه ديو سيه كارلحظه ها اينجا كنارساعت ديواري بزرگ بي تو شده ست صحنه پيكار لحظه ها جزانتظارهيچ بلد نيستم عزيز تا لحظه ي گذشتن نا چار لحظه ها هرگزگمان مبركه پس از توكسي دگر جاري شود به چشمه پندار لحظه ها هر رنگ شسته مي شود و رنگ مهرتو عمري نشسته بر در وديوار لحظه ها جانا! مرا ببخش كه تكرارمي شوم همپاي خسته گي پي اصرار لحظه ها دربستر وصال تو غم خواب ميشود مجروح انتظارم و بيمار لحظه ها .....سلام محمد رضا جان ..خوبي عزيز..... به روزم و منتظر حضور گرم و با صفاي تو مهربون ... در پناه حق..... دوستدار شما محمود