سلام .مانند ديگر نوشته هات زيباست
قدري از تنهايي بنوشهنوز لبانت عطشناكو من كودكي گم در اين كولاكو زوزه هاي ستبر باد در اين بهار عشقشكوفه ها را مي چيند و آن ساقه گلي را خواب مي بيند ... .:. قاصدك كاش نگويي كه خبر يادت نيست ... .